روزی در جمع یاران به بهشتی گفتم این تهمت های تلخ آزارت نمیدهد؟ نگاهم کرد و گفت این آسیاب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسید. چقدر این روز ها بی شما سخت می گذرد دوستان، من تا نیمه راه آمدم، معشیت این بود که بمانم، تا نوبت به من برسد، تا در سنگ زیر و بالای آسیاب صدای شکستنن خود را بشنوم و بچشم، دلم که می گیرد گاهی یاد امام آرامم می کند
آی-ویدئو