هر دمی چون نی
از دل نالان
شکوه ها دارم
روی دل هر شب
تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهی ست
از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان
می رود سنگین
اشک خون آلوده ام دامان
می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خران زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مه ی
که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خَرد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
داد از این بی دردی ها خدایا
نه صفایی ز دمس
آی-ویدئو