نام شعر : آب
آب را گل نكنیم
در فرودست انگار، كفتری می خورد آب.
یا كه در بیشه دور، سیره یی پر می شوید.
یا در آبادی، كوزه یی پر می گردد.
آب را گل نكنیم
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشكیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نكنیم
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آن
آی-ویدئو